تجربههای سابق نشان میدهد که حضور آمریکا در منطقه کمکی به ثبات آن نکرده است.
به گزارش آفتاب صبح و به نقل از فرارو، حضور طولانی مدت آمریکا در منطقه خاورمیانه، تجربیات متعددی را برای ساکنان این منطقه رقم زده است. پس از تضعیف نقش بریتانیا و فرانسه در نیمه قرن گذشته در خاورمیانه، آمریکا به تدریج جایگزین آنها شده و توانست با استفاده از نظامهای سیاسی که پس از توافقنامه سایکس-پیکو ۱۹۱۷ متولد شدهاند، اراده سیاسیاش را بر منطقه تحمیل کند.
روزنامه الحیات در یادداشتی به قلم میثاق مناحی عیساوی، پژوهشگر مرکز توسعه و مطالعات استراتژیک الفرات، استراتژیهای آمریکا در منطقه را مورد بررسی قرار داد. به گفته این کارشناس، رقابت قدرتهای خارجی بر سر خاورمیانه اشکال گوناگونی داشته است. این قدرتها به بهانههای مختلف همچون استعمار، دفاع از متحدان، دفاع از ارزشهای انسانی، مبارزه با شر و حمایت از دمکراسی و حقوق بشر حضورشان در منطقه را تحکیم کردهاند. از دیدگاه عیساوی، مطالعه ماهیت نقش سیاست آمریکا در منطقه نشان میدهد که سیاست خارجی این کشور پس از پایان جنگ سرد، ضمن آنکه عملگرایانه بوده، بر ایجاد دشمنان و سپس مقابله با آنان، مبتنی بوده است. اگر دشمن فرضی مخالف حضور آمریکا وجود نداشت، رقابت بین المللی و بیثباتی هم در منتطقه وجود نداشت.
عیساوی نوشت: " ایالات متحده در طول حضور سیاسی و نظامی و نیز رقابت استعارگرایانهاش بر منابع خاورمیانه، عامدانه سیاست ایجاد دشنمان را دنبال کرد. حتی اگر این دشمنان، در سابق دوست یا متحدان آن بوده باشند. به عبارت دیگر، آمریکاییها استمرار حضور سیاسیشان در منطقه را از طریق به کارگیری سیاست دشمنتراشی میبینند. این سیاست اشکال و بهانههای گوناگونی داشته است. یک بار به بهانه جنگ علیه تروریسم و بار دیگر به بهانه مقابله با تهدید رژیمهای یاغی و دیکتاتور منطقه برای مفاهیم دمکراسی و حقوق بشر آمریکایی. ماشین رسانهای آمریکایی توانست این عبارتها را به طرز موفقیتآمیزی به افکار عمومی عربی و جهانی بقبولاند". عیساوی در ادامه به سه تجربه در خاورمیانه اشاره کرد که آمریکا میتوانست در آنها اوضاع را به سمت ثباث و آرامش سوق دهد، اما عامدانه سیاست بیثباتسازی را در پیش گرفت.
تجربه جنگ عراق: پس از سرنگونی صدام حسین در ۲۰۰۳، آمریکا میتوانست ساختار و نهادهای حکومت، بویژه دستگاه امنیتی، را حفظ کند و سپس برای ایجاد یک نظام سیاسی جدید بدون ایجاد هرجومرج سیاسی و جنگ داخلی قومی در عراق اقدام کند. اگر آمریکا چنین میکرد عراق امروز یکی از ارکان ساختار نظام منطقهای بود و شاید مهمترین عامل و حامی ثبات در منقطه میشد. اما آمریکا دیدگاه دیگری داشت که بر اساس آن عراق به یک محیط مناسب برای افراطگرایی و تروریسم جهانی تبدیل شد. آمریکا دنبال این بود که عراق ضعیفترین بخش نظام منطقهای باشد، زیرا تضعیف عراق به معنی تضعیف یکی از ارکان اساسی امنیت منطقهای است. این امر در توازن منطقهای اختلال بزرگی ایجاد کرد. تجربه جنگ داخلی سوریه: علیرغم آنکه نفوذ آمریکا در مقایسه با نفوذ سایر کشورها در سوریه کمتر بود، اما حوادث سوریه که در ۲۰۱۱ شروع شد باعث ایجاد این احساس شد که آمریکا مایل نیست بحران سوریه سریعا حل شود. آمریکا دنبال این بود که اوضاع سوریه در راستای تشدید تنش سیاسی، اقتصادی و امنیتی سوریه و کل منطقه، بدتر شود.
به طوری که بحران سوریه به خطری تبدیل شد که امنیت کل منطقه را تهدید میکند. تجربه برجام و شیطانسازی از ایران در سطح جهان: علیرغم آنکه اختلافات سیاسی پس از سال ۱۳۵۷ بین واشینگتن و تهران وجود داشت، اما امضای توافق هستهای در سال ۲۰۱۵، خوشبینی بزرگی بوجود آورد. اکثر کارشناسان، متفقالقول بودند که این توافق میزان تنشها میان دو طرف را کاهش داد. حتی برخی خوشبین بودند که این توافق به بازگشت گشایش دیپلماتیک بین ایران و آمریکا منجر شود. اما خروج آمریکا از توافق هستهای ضربه سهمگینی به توافق و تلاشهای بین المللی برای ایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه وارد کرد. بویژه آنکه خروج آمریکا از برجام بیش از آنکه مبتنی بر ارزیابی واقعگرایانه آمریکایی باشد بر ارضای سایر طرفهای خارج از برجام، مبتنی بود.
به گفته عیساوی، این توافق میتوانست کانالهای تماس سیاسی و دیپلماتیک بین تهران و واشینگتن را باز کند به شکل عظیمی در بازگرداندن ثبات به منطقه کمک کند. اما خروج آمریکا از برجام و حمله بیامان آن به ایران، به مثابه "کاهی بود که کمر شتر را شکست". این آشکارا نشان میدهد که آمریکا - بویژه اگر رفتار آمریکا با کره شمالی و تلاشهایش برای ایجاد صلح دائمی بین دو کره را مدنظر قرار دهیم - به دنبال تثبیت ثبات در خاورمیانه نیست. عیساوی در پایان عنوان کرد به اندازه کافی درباره مقاصد آمریکا در خاورمیانه، که بر تشدید نزاعها، ایجاد بحرانهای داخلی و خارجی، مقابله با ایران و تشدید نزاع عربی- فارسی به جای ایجاد تفاهم بین ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس مبتنی است، شواهد وجود دارد. به همین دلیل، در سایه دشمنی بین آمریکا و ایران، فرآیند ثباتسازی در منطقه بسیار دشوار است.