سیدمصطفی میرسلیم کاندیدای دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری از حزب موتلفه اسلامی، ناگفتههایی از دوران انتخابات را بیان کرده است.
به گزارش آفتاب صبح، گزیده اظهارات میرسلیم در گفتوگو با روزنامه «ایران» را در ادامه میخوانید:
* علت حضور ما این بود که احساس کردیم کفایت لازم در دولت یازدهم نبوده و باید به نحوی جبران شود. به همین دلیل در حد خودمان برای حضور در صحنه انتخابات اعلام آمادگی کردیم تا برای مسائل و مشکلات کشور چارهجویی کنیم.
* من خودم با نامزد نهایی جمنا که آقای رئیسی بود، صحبت کردم و هر دو به این نتیجه رسیدیم که بهتر است هر دو در صحنه رقابت انتخاباتی باقی بمانیم.
* در «جمنا» میخواستند ببینند برنامه و هدف ما برای انتخابات چیست و چگونه میخواهیم در انتخابات حاضر شویم. خب ما برای آنها برنامه، تدابیر و نحوه حضور خود را شرح دادیم. سپس پرسیدند: «آیا موفق به رأیآوری میشوید؟» و من پاسخ دادم: «شخصا پانصد هزار رأی دارم. اگر در چارچوب حزب مؤتلفه باشد، آرای من میتواند به دو تا چهار میلیون رأی برسد و اگر همه شما دوستان همکاری کنید میتوانیم تا به دست آوردن ۴۰ درصد، کل آراء را تضمین کنیم؛ باقی هم بستگی به شرایطی دارد که پیش میآید».
* اعضای جمنا با وجود واگذاری نتیجه انتخابات میگویند این تشکل تجربه موفقی بود و باید این تشکیلات را ادامه دهیم. چنین برداشتی را میپذیرید؟
ما از مبنا با این نوع اقدام تشکیلاتی موافق نیستیم.
* تکلیف یک تشکیلات باید به شکل قانونی مشخص باشد. وقتی ما میگوییم حزب مؤتلفه اسلامی قانون آن را تعریف کرده است، وقتی میگوییم «جبهه پیروان خط امام» باز این متشکل از احزاب است. ولی یک جبههای به نام «جمنا» ایجاد شده که نه متشکل از احزاب است و نه هنوز تکلیف ثبت قانونی آن مشخص است. باید بنشینند و خیلی موارد را درست کنند تا به قول خودشان این تجربه موفق، موفقتر شود.
* من بنا را به نتیجه (۱۶ میلیون رای) نمیگذارم. اصلا اعتقاد ندارم تعداد رأی ملاک حق است. حق چیز دیگری است.
* روشهای رأیآوری که اتخاذ شده بود از نظر ما درست و مقبول نبوده است. در هیچ کدام از طرفها. به اصولگرایان هم توصیه میکنیم این روشها را تکرار نکنند.
* از طرف دوستان ما در «جمنا» پیشنهاد رسمی (برای انصراف) به ما نشد اما غیررسمی روز بیست و هفتم اردیبهشت به ما اعلام شد که خوب است اتحادی پدید بیاید. نظر ما این بود که نه، اتفاقاً این مناسب نیست. دوستان ما در «جمنا» این پیشنهاد و خبر را به ما دادند. این پیشنهاد را به آقای قالیباف هم دادند که آقای قالیباف زیر بار رفت و پذیرفت به نفع آقای رئیسی کنار برود.
* وقتی شورای مرکزی حزب مؤتلفه، یک نفر را بهعنوان نامزد ریاست جمهوری انتخاب میکند، همان شورا باید بگوید آیا به مصلحت است که آن نامزد انصراف دهد یا نه؟ شورای مرکزی همچنین چیزی را تصویب نکرد؛ تمایل «جمنا» این بود که ما کنار برویم اما شورای مرکزی حزب این تصمیم را نگرفت.
* من اصلا با آقای قالیباف صحبت نکردم چون آقای قالیباف را قبول نداشتم. ایشان چون در جبهه اصولگرایی بود، من با وی مخالفت نکردم اما اعتقادی به نامزدی آقای قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری ندارم.
* آقای رئیسی فرق میکند؛ او اهل خلاف نیست اما او یک عنصر قضایی در کشور است. با وجود این، معمولا کسی که در صحنه نظامی، قضایی و اطلاعاتی فعال بوده، نباید وارد صحنه سیاسی شود. یک قاضی معمولا به دلیل نوع کارش، پنجاه درصد موافق و پنجاه درصد مخالف دارد. قاضی رأی میدهد، نمیشود دل همه را بهدست بیاورد؛ باید تصمیمگیری کند؛ طبیعی است. یک عنصر قضایی نباید خود را در معرض آرای عمومی قرار دهد.
* در دوره انتخابات با ایشان (رئیسی) صحبتی نداشتم؛ البته قرار بود ما بعد از اعلام نامزدی من در مشهد، با ایشان دیداری داشته باشیم که انجام نشد. اگر انجام میشد، صحبت میکردیم. ما وقت گرفته بودیم؛ ظاهرا ایشان گفته بودند که در سفرند و برنامه دیدار ما لغو شد. ایشان تولیت آستان قدس رضوی را داشتند و ما هم نمیدانستیم ایشان قصد نامزدی دارند اما احتمالا تصمیم را در دیماه ۹۵ گرفته بودند.
* ما خبرنداشتیم. بعدا فهمیدیم عدهای در مجلس خبرگان متمایل به آقای رئیسی بودند که بهعنوان یک شخصیت روحانی، از خانواده سادات و معتمد میتواند نامزد موجهی باشد و در مقابل آقای روحانی جایگاه خوبی بهدست آورد. تشخیص آنها با توجه به نتیجه آرا، ضعیف نبود اما این تصمیمگیری در دیماه رو نشده بود.
* آقای قالیباف دو بار شکست خورده بود و پشتوانه حزبی هم نداشت. فقط خودش بود و یارانش. آقای رئیسی هم ناشناس بودند و بعدا «جمنا» ایشان را بهعنوان نامزد نهایی خود برگزید.
* ۵۰ نفر از اعضای خبرگان رهبری به حضور آقای رئیسی در انتخابات اظهار تمایل و تأکید کردند که چنین فردی به تشخیص آنها دارای شرایط مناسب برای نامزدی است. آنان بر گزینه مطلوب خود پافشاری کردند و در نهایت، نامزدشان را «جمنا» پذیرفت.
* من شخصا بهعنوان کسی که بیش از چهل سال تجربه سیاسی در این کشور دارم، هیچ کدام از گفتوگوها را نپذیرفتم؛ قبول هم نداشتم. حتی در مناظرهها به آنها تذکر دادم که آقایان بزرگوار (قالیباف، جهانگیری و روحانی) این موارد که مطرح میکنید به درد مردم نمیخورد. بیرون با هم بحث کنید ولی آنها به هم میپریدند. این روش درستی نیست که برای هم سند درمیآوردند. آقای هاشمیطبا هم از اول تکلیف خود را معلوم کرد که میخواهم به آقای روحانی رأی بدهم. من به ایشان ایراد گرفتم مردم که مسخره نیستند؛ اینکه میگویی بهعنوان نامزد به روحانی رأی میدهم، چه معنایی دارد؟ کسی که تو را قبول دارد چه کند؟ به آقای جهانگیری هم گفتم تو که معاون اولی، میآیی نامزد میشوی از امکانات سوءاستفاده میکنی. به چه حقی این کار را انجام میدهی؟ آیا غیر از این است که شما با این کار وقت تخصیص یافته به آقای روحانی را دو برابر میکنید؟ این ایراد اصولی دارد.
* آقای دکتر روحانی آمد بارکالله حقش هست. اما اینکه به معاونش هم بگوید: «کنار من باش؛ هر جا کم آوردم برو جلو» عادلانه و درست نیست. همه فهمیدند او این کار را کرد و آخر هم کنار رفت. اگر مرد میدانی تا آخر در میدان باش. خود آن کنارهگیری دلیلی بر همین ادعای خلاف هست. اگر باقی میماند من حرفی نداشتم.
* (درباره آقای هاشمی طبا نکتهای را گفتید اما مرحوم حبیبالله عسگراولادی از اعضای شاخص مؤتلفه که نامزد حزب در انتخابات ریاست جمهوری سال۶۴ بودند، اعلام کردند که من به آیتالله خامنهای رأی میدهم که رقیب وی در انتخابات بود.) این قیاس مع الفارق است. آیتالله خامنهای که نامزد بودند، کسی رقیب ایشان نبود. ما در حزب تصمیمگیری کردیم و گفتیم این مفهوم پیدا نمیکند که انتخابات با یک نفر برگزار شود؛ یکی از دوستان برود، رأی هم نمیآورد؛ قرار شد بهعنوان یک نامزد حضور پیدا کنند، تا انتخابات معنا پیدا کند. آقای عسگراولادی هم نباید آن حرف را میزد؛ البته ایشان ارادت داشت اما باید در میدان رقابت باقی میماند و میگفت من نامزد هستم.
* من گفتم در مورد عملکرد شهرداری که در رأس آن آقای قالیباف است، خلافهایی وجود دارد که باید رسیدگی شود. برخی دوستان، همنظر بودند اما تصمیمگیری جمع این شد که وقتی در یک جبهه کار میکنیم، نباید تفرق ایجاد کنیم. شما الان رقیب اصلی دارید که باید به آن بپردازید و اذهان عمومی را متوجه او کنید. حزب تصمیم گرفت که به مشکلات به ترتیب اهمیت برسد و مهمتر را فدای مهم نکند.
* من همیشه موضع خود را کتبا و شفاها نسبت به عملکرد شهرداری و شخص شهردار اعلام کردهام. همیشه اعتقاد داشتم باید با تخلف از ریشه برخورد کرد. اگر من شخصا نامزد شده بودم در اعلان موضع آزاد بودم ولی وقتی نامزد یک حزبم، باید مراعات نظر اکثریت را بکنم. عقل جمعی بهتر از عقل فردی است. البته بعدا ممکن است شرایط تغییر کند و متوجه شوند که حرف من درست بوده و در آینده اصلاح شود. تصمیم ما در آن شرایط این بود که تفرقه در جبهه خودمان ایجاد نشود.
* در تبلیغات انتخاباتی ما میدانستیم آقای قالیباف رأیآورنده نیست. چرا باید همتمان را روی حذف فردی بگذاریم که رأی نمیآورد؟ فرض کنید انتخابات به دور دوم میرفت و رقابت بین من و آقای قالیباف بود. در آن شرایط البته آنچه را لازم بود میگفتم.
* حزب به عهده من این وظیفه را نگذاشت که یکباره به همه مفاسد از ریز و درشت بپردازم. من شخصا علاقهمند بودم بگویم که اینجا و آنجا چه مفاسدی هست اما در شورای مرکزی حزب من را مجاب کردند که طرح این موضوعات به صورت درهم یعنی جبهه فرعی باز کردن و نباید این کار را انجام دهیم. مجاب شدم که آن زمان برای طرح آن مطالب درست نبود اما شخصا همواره چه قبل از انتخابات و چه غیر از مناظرهها مواضع خود را اعلام کردهام چه کتبی و چه شفاهی. آقای قالیباف و دیگران هم میدانند.
* به طور کلی قطعا من در مقابل فردی که اهل خلاف و فساد باشد شخصا کوتاه نمیآیم. این بدان معنا نیست که حزب هم به نتیجهای که من رسیدم، برسد. اگر حزب دوباره این را بگوید یا باید نظر حزب را بپذیرم یا از حزب بیرون بیایم. بحث تشخیص فردی و جمعی است. نمیخواستیم با جمع دوستانی که همفکر و همآرمان ما بودند، اختلاف درست کنیم. در هر ائتلافی ناچاریم مقداری از مواضع خود کوتاه بیاییم وگرنه ائتلافی شکل نمیگیرد.
* منافع ملی میگوید کاری کنم که اقلا فردی که فکر میکنم در مقام مقایسه، بیشتر میتواند خدمت کند به صحنه بیاید.
* (در صورت رای آوردن قالیباف) من قطعا خودم را سرزنش میکردم. رئیسی ناشناس بود اما جامعه قالیباف را میشناخت. ممکن بود نفر دوم شود و به دور دوم برود. در آن صورت باید میدیدیم بین آقای قالیباف و روحانی کدام کمتر ضرر دارد.
* فساد در دو طرف هست. اعتقاد ندارم در دولت یازدهم فساد نبود. باید خود را اصلاح کنند وگرنه ما بدتر حمله خواهیم کرد. آقای قالیباف دیگر نمیماند تمام شد اما هر جا باشد باید مواظب او بود که خلافی نکند. اینها برای جامعه ما بسیار مضر است. از دوران کرباسچی چنین فسادی شروع شد و اینها تقویت کردند.
* شورای نگهبان عدهای از افراد را تأیید کرده و نمیتوان گفت شورای نگهبان اشتباه گفته. پس میشود به او رأی داد ما هم بررسی میکنیم کدام بهتر است کدام کمتر ضرر دارد.
* حدس میزنیم دولت دوازدهم، دولتی نباشد که بخواهد از وجود رقبای خود استفاده کند؛ پس رقبا برای همکاری در فرایند پیشرفت کشور مشارکت داده نمیشوند. اقلیت هم میتواند کار انتقادی خود را انجام دهد؛ حقشان هم هست. ابراز انتقاد هم به دو شیوه میتواند باشد؛ یکی تخریبی است که ثمرهای غیر از فحش و فضاحت ندارد که من کامل آن را رد میکنم و معتقدم کشور نباید گرفتار انتقادهای غیرعلمی شود. شکل دیگر انتقاد، علمی و سازنده است که راهکار مناسب ارائه میکند. اکنون شرایط کشور ما ایجاب میکند که راهکار دوم انتخاب شود؛ چون بهتر است. دولت از این جرأت و پختگی برخوردار نیست که از رقبای خود استفاده کند؛ خیلی جرأت میخواهد.
* دولت یازدهم تکجناحی بود و ما غیر از این ندیدیم. آقای روحانی از همکاران خود در مرکز تحقیقات استراتژیک استفاده کرد و آنها را سر کار برد. گرایش اصلاحطلبی ترکیب کابینه میچربد اما آقای روحانی ذاتا اصلاحطلب نیستند. عضو جامعه روحانیت مبارز و اصولگرا هستند.آقای روحانی اصولگرا بود اما در جهت دیگری کار کرد. الان اصولگرا نیست. ایشان خودشان هستند. اصلاحطلبان که ایشان را قبول دارند باید گرایش ایشان را بگویند. به هر حال آقای روحانی اصولگرا نیست. در اصولگرایی نوع تفکر و هم عملکرد، معنا و مفهوم و تعریف دارد.
* من با آقای رئیسی سفری به مشهد داشتم و برای نخستین بار و آخرین بار در این دوران با ایشان صحبتی داشتم که ببینیم شرایط آرا چگونه است. در صحبتهای خود به این نتیجه رسیدیم آرای ما قابل جمع نیست و بهتر است هر کدام سر جای خود بمانیم. شب آخر هم تصور این بود تفاهمی صورت گرفته که ما به نفع آقای رئیسی کنار برویم که اینطور نبود.
* (چرا به آن عدد ۲ تا ۴ میلیون نرسیدید و شما همان ۵۰۰ هزار رأی را آوردید؟) چون حزب اعلام کرد انصراف صورت گرفته و اختلالی پیش آمد و کار را به هم ریخت. اگر آن خبر نبود، دو تا ۴ میلیون رأی میشد.