نگارش پیش رو به دنبال بررسی این حقیقت است که به راستی از دهه های گذشته تا کنون، چه عاملی صلح و همزیستی را در این منطقه برهم زده است؟
به گزارش آفتاب صبح و به نقل از سایت الف، به یقین میتوان در فاصله فروپاشی امپراطوری عثمانی تا وقوع انقلاب اسلامی، بریتانیای کبیر و سپس وارث خلف آن ایالات متحده را تأثیرگذارترین بازیگر در منطقه غرب آسیا دانست. گرچه صدمات ناشی از تحمل جنگ جهانی دوم، استعمارگر پیر را مجبور ساخت تا به حضور فیزیکی خود در این منطقه خاتمه دهد اما انگلیسی ها با مهندسی دقیقی که پیش از ترک به سرانجام رساندند، دو گنجینه ارزشمند برای ایالات متحده به میراث گذاشتند: صهیونیسم و وهابیت.
دو ایدئولوژی خاموشی که در میان گذر قرنها با تفاسیری انحرافی از یهودیت و اسلام سربرآورده و به علت ضعف مبنایی در پستوهای تاریخی ایدئولوژیک خزیده بودند اما بخت به آنها روی آورد و توسط متخصصان انگلیسی کشف شدند.
زمان زیادی نگذشت که به لطف حمایتهای بی دریغ بریتانیای کبیر، این دو ایدئولوژی بی سرزمین، در همسایگی ملل غرب آسیا برای خود صاحب دولت- ملت شدند و بخشی از جغرافیای اسلامی این منطقه را به تصرف خود درآوردند. از این مسئله که مسلمانان منطقه بخشی از زمین های خود را با این مهمانان سرزده تقسیم کرده بودند، موضوع مهمتری نیز وجود داشت: دقیقا کجای سرزمینشان را؟
مشخص نیست که آیا پشتیبانی همه جانبه بریتانیای کبیر برای تسلط این دو ایدئولوژی انحرافی بر دو قبله مسلمانان، نقشه از پیش طراحی شده برای کنترل از راه دور جهان اسلام بوده یا این دستاورد بسیار بزرگ تنها از همان برآیند ثمربخشی نقشه های کوچک محقق شده است؟ بی شک اهمیت حیاتی شهرهای مکه و بیت المقدس به عنوان نماد توحید، سمبل وحدت و مرکز توجه مسلمانان جهان بر کسی پوشیده نیست. بریتانیای کبیر منطقه غرب آسیا را ترک کرد در حالیکه صهیونیستها را بر بیت المقدس و سعودیهای وهابی را بر حجاز مسلط کرده بود.
صهیونیسم و وهابیت در حالی همسایه دیوار به دیوار مسلمانان غرب آسیا شده بودند که مرور کوتاهی بر اندیشه های بنیادی شان نشان میداد که کمتر ایدئولوژی در شدت فرقه گرایی و تجویز به خشونت و خونریزی به گرد این دو می رسد. اندیشه های یاد شده، بلاخره رنگ عملیاتی شدن به خود گرفتند: با خونهای بسیاری که ریخته شد تا موجودیتهای مصنوعی به نام اسراییل و عربستان سعودی به مردم منطقه تحمیل شوند و کشتارها و ویرانی های بسیاری که دهه هاست انجام میشود تا این دو را حفظ کند.
انقلاب اسلامی پاسخ یک ملت بود به تحولات دنیای پیرامون خود. پاسخی که در ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خود، دین ستیزی، سرمایه سالاری و تمامیت خواهی موجود در مدرنیته حاکم بر جهان را به چالش می کشید و از مبارزه با حکومت پهلوی تا معارضه با هژمونی ایالات متحده، مطالبات خود را در ابعاد ملی، منطقه ای و جهانی پی میگرفت. در بعد منطقه ای اما، این پاسخ متوجه رشد سرطان گونه صهیونیسم و وهابیت در قلمروهای مادی و معنایی اسلامی بود.
اسلامی که صهیونیسم در هیبت دشمن خارجی از نیل تا فرات تن ضعیفش را و وهابیت در نقش منافق داخلی، قرآن و عترت جان نحیفش را هدف گرفته بود. چگونه می شد از ملتی که منادی اسلام ناب محمدی و مدعی پیروی از حسین بن علی (ع) است انتظار داشت دست روی دست بگذارد تا آنان که در عیاشی و خوشگذرانی و چپاول و خونریزی روی یزید را سفید کرده اند، به عنوان تنها وارثان سیره نبوی شناخته شده و نسخه تکفیری شان از اسلام را به عنوان اسلام حقیقی غالب کنند؟
بدین ترتیب مشخص است آنچه از آن به عنوان وضع موجود در آسیای غربی یاد میشود، تقسیم ممالک اسلامی بین خاندان های سلطنتی سرسپرده به استکبار جهانی و دلسپرده به یکی از دو سوی صهیونیسم- وهابیت میباشد. خاندان هایی که به محو رنگ اسلامی منطقه و نگهبانی از سرمایه های نفتی آن گمارده شده بودند. در حقیقت سلطه دوقلوهای وهابیت- صهیونیسم وضعیت منطقه را دگرگون ساخته و آن را به سمت یک قهقرای حتمی پیش می برد.
ظهور انقلاب اسلامی، پاسخی گریزناپذیر برای متوقف ساختن روند این سقوط و زنده ساختن امیدها در نیل به سوی برپاساختن یک تمدن اسلامی بود. انقلاب اسلامی (آنگونه که متهم می شود) برای موفقیت، نیاز نداشت به تهدید حکومتهای منطقه و تحریک مردمانشان مبادرت ورزد. این وحشت دیکتاتورهای منطقه از نیروی بیدارگر انقلاب بود که آنها را به خودزنی واداشت.
اکنون پس از گذشته ۴ دهه، این نیروی بیدارگر اسلامی در منطقه ما فراگیر شده و فقط در یک قلم، در برابر دوقلوهای اسراییلی- سعودی، دوگانه حزب الله - انصارالله را برافراشته است. دوگانه ای که در آن چند جوان چریک با دست خالی، مجهزترین ارتشهای جهان را اسیر دست خود ساخته اند.
زمانی را شاهدیم که شیوع این بیداری، ملتهای جهان را نسبت به بلای خانمانسوز صهیونیسم و وهابیت آگاه نموده و آبروی سیاسی و مبانی تمدنی حامیان غربیشان را به خطر انداخته است. زمانی که حتی، نفاق درون جبهه اسلام (وهابیت سعودی) پرده از چهره برداشته و علناً دستی آغشته به خون مسلمانان و دستی در دست قل اسراییلی خود دارد. شاید به همین دلیل است که این روزها دولتهای غربی رفتار کجدار و مریضی را در قبال متحدان پیشین خود نشان میدهند. گویی اکنون که برگ برنده صهیونیسم- وهابیت به ضد خود تبدیل شده، می خواهند از شرش خلاص شوند بدون آنکه هزینه های سیاسی و اقتصادی آن را بپردازند.
سخن آخر اینکه، ملت ما برای اثبات حقانیت انقلاب خود، رنج فراوان برد تا بدین منزل رسید. هیهات اگر در چنین برهه حساسی مغلوب حقه های عمروعاصی شود.
هیهات که این ملت از آرمانهای انقلابی خود عقب نشینی کند. چرا که سرنوشت ملتهایی که بجای اتکا به توان داخلی به عنایات دولتهای خارجی چشم دوختند، پیش روی ماست.