آفتاب صبح - سهیلا کریمی
درابتدا باید به اینکه جایگاه هنرمند دراجتماع چگونه است بپردازیم، چراکه جایگاه هنر مشخص است. اگر هنرمند نباشد، به هیچوجه هنری که وظیفه یا دیدگاهش به نوعی ساختن، پرداختن، بازسازی یک موضوع و سوژه، یک درد، یک چالش یا هرچیزی است هم شکل نخواهد گرفت. درواقع هنرمندی باید باشد که بداند چطور هنرمندانه درمورد موضوعی صحبت کرده، یا بتواند چیزی را بازآفرینی کند.
وضعیت هنرمند را میتوان از دیدگاههای مختلف بررسی کرد: یکی اینکه طرز نگاه مردم واجتماع به هنرمند چگونه است؟ اگر شرایط برای هنرمند مناسب نباشد، هنر یا درجا میزند یا عقبگرد میکند یا تکرار میشود ویا توسط خودِ هنرمند حذف خواهد شد. این موضوع حتی به نظام و حکومت هم ارتباطی ندارد و یک نگاه اجتماعی به هنر است. با رجوع به تاریخ درمییابیم که باوجود اینکه آثار چشمگیرو ارزشمندی در حوزههای مختلف هنری خلق شدهاست، هنرمندان یا همان به وجود آورندگان آثار هنری گویی وجود خارجی نداشتهاند و بجز تعداد انگشت شماری، نامی از آنان برده نشدهاست. با بررسی تمدنهای بزرگ دیگر نیز مثل بابلی، سومری و آشوری با اینکه دستاوردها و رشد علمی، نجومی، ادبی و... بسیاری داشتند، بازهم به این نتیجه خواهیم رسید که این مناطق آنقدر درگیر جنگ و فتح هستند که علیرغم پیشرفتهای گسترده بازهم اسمی از هنرمند نمیبینیم. حتی در سالهای اولیهای که نمایشنامه وارد ایران شده، تنها دویا سه نمایش به ما به ارث رسیده است. این درحالی است که در همان سالها در یونان تعداد هنرمندان بسیار زیاد بوده وهمه اینها ثبت شده است و از آنها تشکر میشود. حالا سوالی میتوان مطرح کرد که بطورکلی در خانوادههای ایرانی و شرقی، هنر چقدر جا داشته است؟
اگر پیشتر رویم، میبینیم که از بدو تاریخ بینالنهرین تا اواخر ساسانیان، جای خالی یک چیز بزرگ وجود دارد که آن دیالوگ است و ما نمیبینیم که افراد باهم گفتگو کنند، گویی همه فقط درحال نصیحت کردن و پیشنهاد دادن به هم هستند. همین دو نمایشی هم که از دوره اشکانی به جا مانده، حاصل روابط ما با یونانیان بوده است. حتی با اینکه موسیقی پیشرفتهای داشتیم، میدانیم که زبان موسیقی ما براساس نت، در همین 100 تا 150 سال اخیرنوشته شده و قبل از آن چیزی به عنوان نت نداشتیم. البته ابوریحان بیرونی در آثار خود به شکل و جزئیات موسیقی اشاره میکند ولی ما هیچ چیزی را مکتوب نکردیم که بدانیم حد و حصر ما در دنیای هنری چقدر بوده است. نکته مهم این است که حتی هیچ اثری هم از هنرمندان و اجرا کنندههای نمایشهای آیینی سنتی، نقالی و مراسمات مختلف زیبا که مردم را به مردانگی و شرف وانسانیت دعوت میکرده وجود ندارد.
جلوتر میآییم و میبینیم که با ورود اسلام گفتگوهایی بین مردم بوجود آمد و دیالوگ برقرار شد و جامعه درحال شکل گیری بود. اما باز میبینیم که با وجود دیالوگ، نمایش و تئاتر شکل نمیگیرد، زیرا فقط در تئاتراست که منفی ومثبت، مبارزه و حرفها و خیلی چیزها آغاز میشود. تا اینکه در قرن هفتم به حمله مغولها میرسیم و میبینیم که ردپایی از قرن سوم وچهارم هجری تا قرن هفت وجود دارد. مثل سعدی وحافظ ومولانا که تعداد همچین هنرمندانی بسیار انگشت شمار است. در شعرهایمان هم شاهد این هستیم که هنر دیالوگ خیلی کم هست و تنها در داستانهای زیبای عطار و نظامی ردپایی از دیالوگ وجود دارد. بجز فردوسی که دراماتیک ترین آثار تاریخی ما متعلق به اوست و دربین مردم شناخته شده و محبوب است، میبینیم که حتی درحال حاضرهم هنرمندان خیلی جایگاهی ندارند. این یک مسئله تاریخی است و همچنان درما وجود دارد و میتوان گفت تاحدودی بعد ازانقلاب جایگاه هنرمند کمی بیشتروبهتر شده است.
باید به این نکته توجه داشت که اگر عوام از هنر و اندیشهای حمایت نکنند، شکلگیری و شناخته شدن این موضوعات غیرممکن خواهد شد واین موضوع به مشکلات اقتصادی هم ربطی ندارد چراکه مثلا در ارتباط با مشکل کتاب نخواندن، مردم میتوانند با عضویت در کتابخانهها به کتاب خواندن بپردازند و دراکثرمواقع بحث هزینه نمیتواند مانعی ایجاد کند. بنابراین اگر شرایط مناسبی برای هنرمند بعنوان کسی که صاحب ثبت، بازسازی و آفرینش است به وجود نیاید، نابود خواهد شد و کم شدن تعداد هنرمندان یک جامعه میتواند مشکلات بسیار وغیرقابل جبرانی برای آن جامعه ایجادکند.
بنابراین بحث هنرمند به مراتب از خود هنر مهمتر است، همانطور که بحث عالم به علم ارجحیت دارد چراکه اگر عالمی نباشد علمی به وجود نخواهد آمد، پس اگر هنرمند نباشد هنری به وجود نمیآید. مواردی که باعث میشوند هنرمند به تدریج خود را حذف کند را میتوان به شرح ذیل برشمرد: اولین موضوع الزام ایجاد دلبستگی نسبت به محیطی است که هنرمند درآن زندگی میکند و نباید هنرمندی با محیط خودش بیگانه باشد. ما امروزه شاهد این هستیم که نسلها بهم گره خوردهاند و هر نسل با نسل دیگر کاملا متفاوت است و ازهم دورند و چیزهایی برای هر نسل مهم است که برای نسل دیگر اهمیتی ندارد. لازم است قاعده و قانونی برای پذیرش وجود داشته باشد که هنرمند بتواند هنری را خلق کند. در دنیای امروزکه رسانههای مجازی فراوان شده، اطلاعات آنقدر وسیع است که هر لحظه شاهد چیزهای جدیدی هستیم، انسانها نیز به ندرت صاحب اندیشه هستند و اغلب درگیر مسائل اقتصادی و اجتماعی میباشند. همچنین این مسائل مالی و اقتصادی باعث کاهش قدرت سفرکردن هنرمندان شده و آنان را از تجربههای مختلف بازداشته است.
مورد دوم شکلگیری نظرات تحمیلی مثل فاشیسم، کمونیسم و ایدئولوژیهای ساختگی است، چرا که جامعه میخواهد همه چیزدر راستای اهداف ایدئولوژی خاصی باشد. هنر ساده است و مختص طبقه خاصی نیست، بنابراین هنرمند هم تابع قواعد علمی زیادی نیست و اگر ذهنش آزاد نباشد نمیتواند درست عمل کند.
سومین مورد از نظر من تجمل است. در خیلی از جوامعی که تجملگرایی شکل گرفته، هنر به وجود نیامده و ارزش بی معنا شده است، زیرا هنرمند نمیتواند خودش را به سطح آن تجمل برساند وهمین باعث متزلزل شدن آن میشود.
یکیدیگر از مواردی که بیشتر در ایران و خاورمیانه، مصر و چین شاهد آن هستیم، بیمطالعگی جامعه است. اگر جامعه سطح مطالعاتی لازم را نداشته باشد، هنرمند مجبور خواهد شد کیفیت آثار خود را کاهش دهد، چراکه باید به فکر معاش خود هم باشد. متاسفانه در عصر امروز که دسترسی به هر نوع کتابی آسان شده، خواننده وجود ندارد و تیراژ روزنامهها و کتابها بسیار کاهش یافته است.
موضوع بسیار نگران کننده دیگر، کنار ایستادن و به حاشیه رفتن هنرمندان اصیل و ظاهر شدن شبه هنرمندان است که این فاجعهای بزرگتراز فقدان هنرمند خواهد بود ومبنای هنرهم به موضوعات نگران کننده همچون ظن و بدگمانی و ... که امروزه اغلب در فیلمها میبینیم، تبدیل خواهد شد. خودِ عوام باید وارد عمل شده و چیز بهتری بخواهند که درغیراین صورت، هنرمندان دلسوز وتربیت کنندگان فرزندان آینده، خسته و ناامید شده و کنارهگیری میکنند و جای خالی این افراد پرنخواهد شد.
اینکه اوضاع هنرمند با وجود دست یافتن به موفقیتهای بسیار بهبود نیافته، به این خاطر است که ما به سری سازی هنری وانتشار فرهنگی خودمان فکر نکردیم. ما جزء 5 کشور مهم سینمایی جهانیم، حتی خیلی از افراد معتقدند ازلحاظ محتوا از هالیوود هم جلوتریم، از لحاظ تکنیکی هم چیز زیادی از آنها کم نداریم اما باید حواسمان باشد که اگر خود ما سریال نسازیم، ترکیه و کشورهای دیگر میسازند و تحمیل میکنند و بعدازمدتی میبینیم که همه چیزمان بدون اینکه خودمان بفهمیم از کشورهای دیگر تاثیر پذیرفته است. خیلی از دغدغههایی که بین مردم وجود دارد از سریالها و فیلمها به وجود آمده است و ما درحالی که میدانستیم با تولید سریالهای انبوه میتوانیم خیلی از فرهنگ خودمان را صادر کنیم اما اینکار را نکردیم. این بخش عظیم هنرمندی که در دانشگاهها به وجود آمده باید به شبکههای خصوصی و سریالی بیایند و خودشان را از جامعه بخاطر مسائل مالی حذف نکنند.
بعنوان کلام آخر: خوشبختانه من فکر میکنم همدان بخاطر برپایی جشنواره کودک و نوجوان و عمومی شدن آن، بحث هنر تئاتر کودک درصد بالایی بین خانوادهها شکل گرفته و مردم ترغیب شدهاند که فرزندان خود را به دیدن نمایشها تشویق کنند. شهر ما از لحاظ نگاه به تئاتر و درک تئاتری بسیار جلوتر از خیلی از شهرهاست. هر هنری جایگاه خودش را دارد اما واقعا تئاتر چیز دیگری است، تنها در تئاتر است که شما میبینید دو نفر بصورت زنده باهم حرف میزنند و دیالوگ برقرار میکنند. تئاتر زنده است و نفس زدن انسانی زنده شبیه خودمان را میتوانیم ببینیم. این خیلی مهم است که یک جامعه نسبت به تئاتر خودش اقبال نشان دهد و اگر تئاتر وجهه وعظمت خودش را در جامعه از دست دهد، میزان درک هنری جامعه هم کاهش خواهد یافت. اگر تئاتر در جامعه نباشد، نقاش و مجسمه ساز خوبی هم به وجود نمیآید. به هرحال همه اینها کنار هم شکل میگیرند. تئاتر نباشد سینمایی هم شکل نخواهد گرفت و هنرمندان در تئاتر است که پخته میشوند و بعد در سینما میتوانند خودشان را نشان دهند و میتوان گفت تئاتر از نظر فرهنگی هم سازنده است. توصیه من به جوانان این است که هم نگاه ویژهای به تئاتر داشته باشید و هم خانوادههای خود را به تئاتر دیدن تشویق کنید. با نرفتن و حمایت نکردن از تئاتر و هنرمندان شهر، انگیزهای برای ارائه کارهای بهتر پیدا نمیکنند. ازهمه مهمتر خانوادههایتان را به مطالعه کردن تشویق کنید و بدانید که نگهداری از هنرمند ضروریترین مسئله ممکن است چرا که اگرهنرمند از دست برود، جامعه بسیار متضرر خواهد شد. امیدوارم که در هرمرحله از زندگیتان موفق باشید.