حسن گوهرپور
شاعر و روزنامهنگار
روزي روزگاري که «ويدئو کلوبها» در ايران جان گرفته بودند، مردم کوچه و بازار از مرگ سالن سينما سخن به ميان ميآورند، غافل از اينکه سالن سينما، در آن سالها و اين سالها البته، فقط سالن سينما نبود، نوستالژي بود، حس جاودانهي با اجتماع، احساسِ مشترکِ دوستداشتن و دوست داشتهشدن را تجربهکردن بود، با جمع، زيستِ مشترکِ پر از هيجان را زادن و زادهشدن بود. سينما، فقط سالن نبود که با آمدن «ويدئو کلوبها» درهايش از سر نامرادي صداي ناکوک جيرجير بگيرد. سالن سينما چهارديواري نبود و به همين خاطر دوام آورد و امروز هنوز سالن سينماست و جان دارد، جاني که جهان را در خود جاي داده است.
اما کتاب کاغذي هم دارد چنين روزگاري را از سر ميگذراند؛ عدهاي نوايِ ناسورِ جراحت را بر پيکرهي اين يارمهربان ميزنند و مدعياند که شبهاي روشن اين چهارگوش، که سخن فراوان دارد با آن که بيزبان است، به غروب گراييده و دارد بيهوده رو به باد کورسو ميزند.
اما عدهاي هم که تاريخ را ميشناسند و با اين فرازها و نشيبها مو سپيد کردهاند ميدانند، کتابخواندن و کتابخانه و کتابداري و کتاببازي نه سَرسَري است که عشقش از سَر به در شود و مِهرش نه عارضی است که جای دگر شود، کساني که با کتاب کاغذي عمر گذراندهاند کماکان با اين شيوه از خواندن به حيات خود ادامه ميدهند.
گروهي؛ به حاشيه رفتن کتابهاي کاغذي را از سر حفاظت از محيط زيست ميدانستند و اينکه کاغذ از درخت است و هر درخت که از عمود ميافتد، جاني از طبيعت گرفته ميشود، اما با تغيير تکنولوژي و آشنايي با منابع و موارد اوليهي متفاوت امروز ديگر درختان نيستند که موارد اوليهي کاغذ به شمار ميروند، اينقدر موارد اوليه به تنوع گراييده که درخت هم با کتاب خودش را در فاصلهاي معنادار ميبيند و ميداند.
حالا اما کتاب دوباره دارد جان ميگيرد. کتاب کاغذي، با وجود انواع کتابهاي الکترونيکي، کتابهاي صوتي، پادکستها و ... دوباره دارد ميايستد. چرا؟ چون کتابخواندن، يک رفتار عاشقانهي معنيدار است در همراهي انسان با خودش. خواندن کتاب کاغذي براي انسان هم کنش براي کسب معرفت است و هم مفرح ذات؛ پس در هر کتاب خواندني دو نعمت موجود است و بر هر نعمتي شکري واجب.
شما وقتي از ميان اضطرابها و تنشهاي روزانه به خانه پناه ميبريد، اگرچه با گوش فرادادن به کتابهاي صوتي يا خواندن کتابهاي الکترونيکي يا هر نوع ديگري از کتاب هم ميتوانيد به آرامش روان برسيد، اما هر چقدر رفتارهاي آگاهيبخش، عميقتر و با آداب بيشتر باشد، لذت آن افزونتر خواهد بود. اينکه انسان مينشيند روي يک مبل راحتي و دستهايش را با فيزيک يک کتاب مرتبط ميکند، لذتي است که به لذت دانايي علاوه ميشود.
نميدانم دليلش چيست، اما شايد وقتي کتابي در دست ميگيريم، کلمات، رازشان را با ما بيشتر در ميان ميگذارند، رمزهاي بيشتري براي گشايش گرههاي بزرگ جهانزيستمان به ما ميدهند. ما وقتي با انگشتهايمان کاغذها را لمس ميکنيم، انگار فرصتي به دست مياوريم تا بيشتر احساس يکيبودن با جهان کتاب را داشته باشيم. به همين خاطر است که کتاب هم به ما ميگويد: «حالا مرا ورق بزن و فکر کن به من»
منبع: روزنامه ايران / روز دوشنبه 13 آذر