• ۱۴۰۴ سه شنبه ۲۰ فروردين
  • اِثَّلاثا ٩ شوال ١٤٤٦
  • Tuesday 8 Apr 2025
  • آخرین خبرها
شناسه خبر: 249493 | تاریخ مخابره: ۱۴۰۴/۱/۱۸ - 08:48
نویسندگی برایم انتخاب نبود؛ ضرورت بود
گفت‌وگو با مریم ابوالفتحی:

نویسندگی برایم انتخاب نبود؛ ضرورت بود

کلمات برای مریم ابوالفتحی راهی برای درک جهان پیرامونش بود و از لحظه‌ای که برای اولین بار نوشت، فهمید که نویسندگی چیزی فراتر از یک علاقه‌مندی است. در ادامه گفت‌وگویی با این نویسنده آمده است؛

چه چیزی شما را به سمت نویسندگی کشاند؟

 

نویسندگی برای من نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت بود. از همان ابتدا کلمات راهی برای درک جهان پیرامونم بودند. نوشتن به من امکان داد افکار و احساساتم را به شکلی منسجم و تأثیرگذار بیان کنم.

 

اولین باری که احساس کردید نویسنده‌اید، چه زمانی بود؟

 

لحظه‌ای که برای اولین بار نوشته‌ام احساس واقعی را در مخاطب برانگیخت، فهمیدم که نویسندگی چیزی فراتر از یک علاقه‌مندی است. آن لحظه‌ای که خواننده‌ای گفت نوشته‌ام بر او تأثیر گذاشته، نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای‌ام بود و ناگفته نماند انگیزه‌ای به نام برادر بر همه‌ی اینها مقدم است چرا که از کودکی نوشته هایم را همیشه تحلیل می‌کرد.

 

آیا در کودکی علاقه‌ای به نوشتن داشتید؟

 

بله، از کودکی مجذوب داستان‌ها و روایت‌ها بودم. نوشتن برای من مانند کشف دنیایی دیگر بود، دنیایی که در آن تخیل مرزها را کنار می‌زد.

 

چه نویسندگانی یا آثاری بیشترین تأثیر را بر شما گذاشته‌اند؟

 

هر نویسنده‌ای که جسارت خلق جهان‌های تازه را داشته، بر من تأثیر گذاشته است از تولستوی و داستایوفسکی گرفته تا مارکز و موراکامی، همگی بخشی از مسیر فکری من بوده‌اند. در این میان رولان بارت را بسیار دوست می‌دارم.

 

مسیر حرفه‌ای شما در نویسندگی چگونه شکل گرفت؟

 

این مسیر ترکیبی از ژنتیک و مطالعه، تجربه و شکست‌های سازنده بوده است. هر کتابی که خوانده‌ام و هر داستانی که نوشته‌ام، مرا یک قدم به جلو برده است. درک این‌که نویسندگی سفری پایان‌ناپذیر است، به من انگیزه داد تا به رشد و یادگیری ادامه دهم.

 

ایده‌های داستان‌هایتان را از کجا پیدا می‌کنید؟

 

ایده‌ها در همه‌جا هستند، در یک نگاه، یک جمله، یک خاطره. گاهی از دل تاریخ، گاهی از زندگی روزمره و گاهی از رؤیاها سرچشمه می‌گیرند،مهم این است که ذهن را برای دریافت آن‌ها باز نگه داریم.

 

آیا عادت‌های خاصی در نوشتن دارید؟

 

معمولاً کل روز در ذهنم نقش می‌زنم ولی شب که سکوت حاکم است، می‌نویسم. موسیقی طبیعت و یک فنجان قهوه نیز همراه همیشگی من در این لحظات‌اند.

 

معمولاً چقدر طول می‌کشد تا یک داستان یا کتاب را تمام کنید؟

 

بستگی به پیچیدگی داستان دارد. گاهی چند ماه و گاهی چند سال طول می‌کشد. اما مهم‌تر از زمان، این است که هر اثر در نهایت به بهترین نسخه‌ی ممکن خود برسد.

 

در ایام آغاز بهار هستیم و تازه هم از سیزده‌به‌در گذر کرده‌ایم نظرتان درباره آیین کهن سیزده به‌در چیست؟

 

روزی که آرزوها به سبزه‌ها گره می‌خورند، زمان برای لحظه‌ای درنگ می‌کندو بهانه‌ای می‌شود تا خاطره‌ای در دل سال ثبت شود. گره‌ها‌ واژه‌هایی خاموش‌اند، نامه‌هایی بی‌نشان به آینده، آویخته بر رشته‌های نادیدنیِ امید. در هر پیچ و تاب سبزه، نجوایی نانوشته میان انسان و جهان نهفته است.

 

سیزده‌بدر، تنها یک آیین نیست، بلکه رقصی است میان گذشته و اکنون، بازی باد با سبزه‌هایی که قصه‌گوی هر کدام از ما هستند. هر گره، پلی است میان دست‌ها و طبیعت، میان خاطراتی که در چمنزارها جا مانده‌اند. در این روز، گویی زمین نفسی تازه می‌کشد و ما، در این دمِ زنده‌ی زندگی، از یاد نمی‌بریم که هنوز چیزی برای شادی باقی مانده است.

 

نه فقط سبزه را، بلکه دستانمان را در هم گره می‌زنیم رویاها از دلی به دل دیگر راه می‌یابند، در نسیم رها می‌شوند و شاید روزی، در گوشه‌ای آرزویی جوانه بزند، در آفتاب قد بکشد و در دل زمین ریشه بدواند، در این میان انسان می‌آموزد که زندگی همان لحظات ساده‌ای است که در آن امیدو عشق بی‌صدا اما پایدار جریان دارند.

ارسال دیدگاه شما