به گزارش آفتاب صبح و به نقل از خبرگزاری فارس: رضا صادقی که به تازگی آلبوم «یعنی درد» را منتشر کرده درباره این آلبوم و چرایی پرداختن به موضوعات اجتماعی در آم به خبرنگار موسیقی فارس گفت: ده بیست درصد خستگی از تکرار مکررات و سوژه ها و اتفاقات دم دست موسیقی امروز پاپ است و بیشتر آن به دغدغه ها و نگاه اجتماعی این روزهای شخصی خودم است. من صاحب کودکی شده ام و خدا به من بچه ای داده و وقتی بچه وارد زندگی یک نفر می شود و مسئولیت پدر شدن را به عهده می گیرد نتیجتا به فکر آینده این بچه خواهی بود.
دوست ندارم آدم جاهلی در زندگی باشم
وی افزود: وقتی هم فقط به فکر آینده او باشی برایش جزیره ای می سازی درحالیکه اب دریا در دورتادور او بالا می اید و احتمال دارد جزیره و آن بچه با هم به زیر آب بروند. درنتیجه تو باز هم به درون جامعه می روی و می خواهی بدانی از کدام راه می توانی آسیب های جامعه را کمتر کنی تا بچه من و بچه ی بچه ی من و بچه ی دوست من نجات پیدا کند. رفتن در عمق این اتفاقات باعث می شود که دغدغه های تو تغییر یابد و زخم ها و اتفاقات خوب و بد را بیشتر ببینی. درنتیجه آگاهی هایت بیشتر می شود و زمانی که آدم به یک آگاهی نسبی درمورد اطرافش برسد و از آن صحبتی نکند به آن «جهل» می گویند و من دوست ندارم آدم جاهلی در زندگی باشم.
کارهایی مثل «وایسا دنیا» و «مشکی رنگ عشقه» نمی تواند جوابگو تفکر نسل جدید باشد
این خواننده موسیقی پاپ ادامه ادامه داد: من دوست نداشتم برای مخاطبم سریال ترکی باشم که 136 یا 7هزار قسمت باشم و درنهایت یک روز هم پایان باز داشته باشم. من همیشه دوست داشتم فیلم به فیلم جلو بروم حتی اگر فیلم Godfather باشد فیلم به فیلم با سوژه های مختلف باشد و یک دغدغه جدیدی اضافه کند. من دیدم که در یک پروسه زمانی چند سال اخیر مخاطبینی به من اضافه شدند که نمی گویم اصلا توقع نداشتم ولی با دیدنشان سورپرایز شدم. جوانان و نوجوانانی که فکر می کردم در باغ «دل رو بلوتوث کن نرو» باشند. در اینجا دیدم که صرفا کارهایی مثل «وایسا دنیا» و «مشکی رنگ عشقه» نمی تواند جوابگو تفکر این نسلی باشد که آگاهی اجتماعی اش هر لحظه با یک اپلیکیشن یا خبر و کانال تغییر می کند و نمی توانستم از این ماجرا سطحی بگذرم. رضا صادقی بیان کرد: خیلی دوست داشتم دغدغه جدیدی به آن ها اضافه شود و احساس کنم این همراهی صرفا یک همراهی شنیداری نیست و بیشتر مبنی بر تفکر است. یعنی باید بشنوند و فکر کنند و نه اینکه بشنوند و رد کنند. حس بوق ماشین تلقی نشود و اتفاقی باشد که مثل یک زنگ عمل کند و بدانند که این زنگ، زنگ خطر است یا زنگ ناقوس کلیسا یا زنگ مرگ یا زنگ مدرسه و شادی و سرخوشی. این تغییر و داشتن دغدغه برای اطرافیانم خیلی مهم بود و فکر می کنم تا جایی که من دغدغه داشتم انجام شد.
دردهای اجتماع
این خواننده در ادامه با بیان این که نمی توان بدون نزدیک شدن به مسائل اجتماعی از آن ها حرف زد و اگر نزدیک نشوی و حرف بزنی «شعار» می شود، گفت: من به وضوح آدم با شرفی را دیدم که گریه می کرد و به او گفتم چرا گریه می کنی؟ گفت دختر من 5 صبح به خانه می آید و از ترس جوابش نمی پرسم کجا بودی. من به وضوح آدمی را دیدم که خرج زندگی اش را با بدبختی درمی آورد و کل زندگی اش در یک توگوشی از ارباب کارخلاصه می شود. من به وضوح آدمی را دیدم که تمام زندگی و روزی و داشته هایش را برای آدم هایی گذاشته که خیلی دوستش دارند ولی به راحتی طرد می شود و تنها می ماند. من مادری دیدم که دیگر مادری نمی کند. من برادری دیدم که برادری را نمی فهمد. من خواهری را دیدم که دیگر فراموش کرده برادری دارد. همه این ها را از نزدیک دیدم.
همیشه باید صبر کرد طرف مقابل حرفش تمام شود و ساکت شود و بعد حرف بزنیم
وی ادامه داد: من الان 38 ساله هستم و دو ماه دیگر 39 ساله می شوم. هرچقدر سن بالاتر برود به این پختگی می رسد که کمتر صحبت کند و بیشتر فکر کند که اگر حرف می زند حرفش، حرف باشد. تا وقتی جوان هستی همیشه می خواهی حرف بزنی و جواب بدهی و ادعا کنی ولی وقتی سن بالا برود بیشتر دوست داری ساکت باشی و بشنوی. ما همیشه در جامعه می بینیم دو نفر که با هم حرف می زنند دو مشکل بزرگ وجود دارد. اولا اینکه همیشه باید صبر کرد طرف مقابل حرفش تمام شود و ساکت شود و بعد حرف بزنیم. دوما اینکه اصلا فکر نمی کنند که مخاطب چه چیزی گفت و به این فکرمی کنند که چه چیزی جواب بدهند. این به دلیل ناپختگی است. ولی هرچه سن بالاتر برود فرد سکوت می کند و فکر می کند. من هم به این نتیجه رسیدم شاید در 40 سالگی مدت زیادی بروم و استراحت کنم و بیشتر با دخترم و همسرم وقت بگذرانم و لذت ببرم.