چطور به نوشتن علاقمند شدید؟
از کودکی و نوجوانی علاقه زیادی به بازیگری و کارگردانی داشتم؛ اما به خوبی در خاطرم هست که حتی در کودکی هم به نوشتن علاقه زیادی نشان میدادم، طوریکه حتی وقتی خیلی کوچک بودم، زمانی که کلاس اول را تمام کردم توانستم بنویسم، قصهای در ذهنم شکل گرفت و بسیار علاقه مند بودم که آن را به کتاب قصه در آورم، به همین دلیل از دوست صمیمیم که نقاشیش خوب بود خواستم که نقاشیهای قصه را بکشد و با هم در دفتری قصه را با نقاشی به شکل کتاب در آوردیم، من چون در شهری پر باران زندگی میکنم، قصه کودکانه من هم با تاثیر بر این ویژگی نوشته شد، داستان از این قرار بود که دختری در شهری زندگی میکند که در آنجا همیشه باران میبارد، توسط ابرهای سیاهی که جلوی خورشید را گرفتهاند، و دختر داستان تصمیم میگیرد به جنگ ابرها برود و در آخر موفق شده و پیروز میشود و آسمانی آبی و آفتابی برای شهر بوجود میآورد. بعدها از هر فرصتی برای نوشتن استفاده میکردم از نمایشنامه مدرسهای تا دلنوشته و دستنوشته.
اولین تجربههایتان شعر بود یا داستان؟
همانطور که توضیح دادم، اولین تجربه نوشتن را در همان کودکی داشتم، اما نوشتن به طور حرفهای وقتی بود که مطلبی خبری برای سردبیر یک مجله نوشتم که با استقبال وی روبرو شد، مطلب چاپ شد و به من ستونی داده شد برای نوشتن خبر و مطلب در مورد بندر انزلی؛ اما متاسفانه دفتر مجله بسته شد، و به دنبال آن به دلیل مشکلات شخصی و خانوادگی نتوانستم بیشتر به دنبال کارهای هنری بروم و مجبور به مهاجرت شدم؛ در خارج از کشور علاقه من به هنر موجب شد در یک استودیو برای نوشتن متن، تست بدهم و با اینکه علاقه زیادی به داستان و فیلمنامه بزرگسال داشتم، در بخش کودکان پذیرفته شدم و به دلیل خالیبودن این بخش، مجبور به نوشتن متن کودکان شدم؛ اما چون قبلا کودکان کار کرده بودم، در این رشته کارهایی ارائه دادم که با موفقیت روبرو شد. چند سالی متن کودکان نوشتم و سپس به ایران بازگشتم.
اولین کتابتان چه سالی و توسط چه نشری منتشر شد ظاهرا شیوه ای خاص برای توزیع کتاب دارید در مورد آن توضیح دهید؟
فیلمنامهای را در خارج از کشور شروع کردم، اما وقتی به ایران آمدم از اوضاع نابسامان نویسندگی، نا امید شدم و تصمیم گرفتم به تشویق همکار عزیزم، نوشتههایم را در فضای مجازی نشر بدهم، و در وبلاگ شخصی خودم بگذارم و همینطور داستانهای کوتاهم را در وبسایت «داستانک» به اشتراک گذاشتم. در این میان با آقای احمد دولتآبادی آشنا شدم و ایشان از من خواستند که داستانهای کوتاهم را چاپ کنم؛ با اینکه داستانهایم در فضای مجازی با استقبال روبرو شد و دو نشریه اینترنتی علاقهمند به داستانهای من شدند، اما از اوضاع بد بازار کتاب کاملا اطلاع داشتم و علاقهای به چاپ کتاب نداشتم و مایل نبودم هزینهای بپردازم چون خوب میدانستم نمیتوانم انتظار داشته باشم که در آمدی از این راه بهدست بیاورم. اما آقای دولتآبادی به من اطمینان دادند که نیازی نیست هزینه زیادی متحمل شوم، و اینطور شد که وسوسه شدم کتاب اولم را چاپ کنم. اولین کتابم «عطر مردانه» در سال ۹۵ توسط نشر «اراده» چاپ شد که مجموعه داستان کوتاه است.
از آنجایی که بازار کتاب خیلی خوب نیست و نویسندگان زیادی به نسبت گذشته وجود دارند، به نظرم آمد که برای دیدهشدن اثر منتظر خواننده ماندن کاری با نتیجه بسیار کم است، بنابراین تصیم گرفتم برای فروش کتابهایم علاوه بر تبلیغات اینترنتی، خودم شخصا کتابهایم را به هر ایرانی که می توانم ارائه دهم؛ که به نتایج مثبت زیادی رسیدم. یکی از اهدافی که هنوز هم آن را دنبال میکنم این است که افرادی که به خواندن کتاب علاقهمند نیستند به کتاب خواندن ترغیب کنم و به همین روش در کانال تلگرام خود، اعضای زیادی دارم که کتاب خواندن را با داستانهای من شروع کردند .
با این روش با آدمهای زیادی آشنا شدم که زندگیهای پر از فراز و نشیب داشتند و از آنجایی که بیشتر قصههای من برگرفته از داستانهای واقعی است، این قصهها به من کمک بزرگی کردند و همیشه قبل از تمام شدن رمانی که در دست داشتم، داستان رمان بعدیم با اتفاقهای حقیقی پیشاپیش در ذهنم شکل میگرفت.
وضعیت داستان از منظر مخاطب چگونه است؟
داستان همیشه مخاطبهای خودش را داشته و دارد . اما کمیت آن بستگی به وضعیت اقتصادی دارد، اگر چه دنیای مجازی کمک بزرگی کرده تا مردم اگر برای خرید کتاب نمیتوانند هزینهای پرداخت کنند اما بتوانند به متون کتابها دسترسی داشته باشند، اما متاسفانه امروزه مردم بیشتر درگیر مشکلات زندگی هستند و زمان کمتری را به مطالعه اختصاص می دهند. اگر هم وقت خالی داشته باشند، معمولاً از آن برای خواندن داستان استفاده نمیکنند، بهتر است بگویم مردم وقت خود را اول با تفریحات دیگر پر میکنند و اگر هم بخواهند مطالعه کنند، کتابهای تاریخی، گیاهی و راههای موفق شدن را انتخاب میکنند. البته برخی از مردم همچنان خواندن رمان در برنامه زندگیشان هست که در این میان در بین نوجوانها همچنان علاقه مندی به خواندن رمان وجود دارد .
آیا مردم به داستان علاقه دارند؟
امروزه مردم داستانهای واقعی را بیشتر ترجیح میدهند و شاید یکی از دلایلی که توانستم مخاطبان داستانهای خود را پیدا کنم دلیلش همین بوده که داستانهای من از روی قصه زندگیهای واقعی نوشته شده و قابل لمس است، چرا که روزانه پیامهایی که در دنیای مجازی دریافت میکنم مضمون بیشترشان این است که داستانی که در حال خواندنش هستند مشابهه زندگی آنها است.
مشکلات بازار نشر امروز چیست؟
مشکلات بسیار زیادی بر دوش بازار نشر سنگینی میکند، از یک طرف وضعیت بد اقتصادی مردم برای خرید کتاب و از طرف دیگر گران در آمدن کتاب به دلیل گرانی کاغذ، اوضاع نابسامانی را برای این بازار بوجود آورده است در این میان دنیای مجازی موجب شده که مردم کمتر هزینهای را برای خرید کتاب صرف کنند و اگر فرهنگسازی برای خرید کتاب نشود، آینده ای سخت برای بازار نشر رقم خواهد خورد. در این میان آثار ایرانی، خصوصاً داستان؛ شانس کمتری برای تصاحب این بازار دارند، چون درصد بیشتری از قشر کتابخوان هم هزینه و وقت خود را صرف کتابهای خارجی میکنند و یا از آثار ایرانی هم بیشتر به کتابهای قدیمیتر با نویسندگان مشهور رغبت بیشتری نشان میدهند، در این میان برای نویسندگان دوره ما شانس کمتری برای دیدهشدن وجود دارد به همین منظور تصمیم گرفتم داستانهای خود را با ویژگیهای متفاوتی بنویسم تا بلکه این تفاوتها چالش برانگیز باشد و بتوانم توجه خواننده را به خواندن آثارم جلب کنم، یکی از آنها این بوده که داستانهای من از زبان مردها گفته میشود و در واقع همیشه راوی داستانهای من مرد هستند، من تلاش زیادی می کنم تا بتوانم به بهترین شکل ممکن شخصیت مردانه را در راویهای داستانهایم نشان دهم و مورد دیگری که سعی میکنم در آثارم به کار بگیرم این است که از توصیفات و شخصیتپردازیهایی که هر داستانی باید داشته باشد کمتر استفاده کنم و بیشتر به گفتگوها و حالات درونی شخصیتها بپردازم. در واقع تمایل زیادی به متفاوت بودن و ساختار شکنی دارم، که مطمئناً اساتید و صاحب نظران با آن مخالفت خواهند داشت اما موردی که وجود دارد و در آخر باید به آن اشاره کنم این است که با وجود فراوانی نویسندگان، هر نویسنده سبک و روش خود را دارد که او را از دیگر نویسندگان متمایز می کند . من هم وقتی شروع به نوشتن می کنم حس می کنم در عالمی سیر می کنم که راه برگشتی وجود ندارد . به امید آیندهای روشن و درخشان برای ادبیات کشور عزیزم ایران