میز نقد - آفتاب صبح - پرویز محمدی
یکم- حکایتی هست که به وضوح، روحیۀ محافظه کارانه و ریسک ناپذیری همدانی جماعت را تبیین میکند.
میگویند: «تازه واردی به شهر همدان از دو نفر که منتظر تاکسی بودند آدرسی پرسید. نفر اول، با اشارۀ سر رو به بالا فهماند که آدرس را بلد نیست و بدون اینکه کلامی به زبان آورد، با ترشروئی مسافر را تاراند..!
نفر دوم با تعجب، دلیل این برخورد و رفتار ناشایست را از همشهریاش پرسید که جواب شنید: من حال و حوصلۀ رفتن به پاسگاه و دادگاه و تحمل درد سر را ندارم!!! و در مقابل تعجب بیشتر همراهش که هاج و واج، ارتباطِ میان دادن یک نشانی به مسافری غریبه و رفت و آمد به دادگاه و پاسگاه را پرسید توضیح داد: ببین رفیق؛ این آقا از من آدرس میپرسد؛ من هم به او نشانی میدهم که از کجا به کجا و از آنجا به فلانجا برو....
بعد، ایشان از من میخواهد که اگر هممسیر هستیم سوار اتومبیلش شوم تا هم بهتر راهنماییاشکنم هم اینکه مرا نیز در میانۀ راه به مقصدم برساند. همینکه سوار ماشیناش شدم از من میپرسد چکارهای؟ و من مجبور به جواب دادن هستم که مثلا کارمند شهرداریام! بعد از اینکه شغلم را فهمید خواهد پرسید مقصدت کجاست؟ من هم که روانۀ خانه هستم و منزل ما نیز در مسیرِ آدرس همین باباست؛ تا برسیم درب منزل سوال میکند چند فرزند داری...!؟... وقتی متوجه شد که من یک دختر دمِ بخت دارم و محل سکونتمان را هم یاد گرفت، فرداروزی خواهد آمد خواستگاری دختر من برای پسرش!!! خودش را که دیدی چه آدم بدجنسی بود! حتماً پسرش از خود او بدتر و ناجنستر است؛... بعد از این وصلت، هر روز پسر این بابا دارد با دختر من دعوا کنند و کلنجار بروند و کارشان به دادگاه و پاسگاه بکشد!! من هم مجبورم دخترم را در این رفت و آمدها همراهی کنم؛ چون حوصلۀ این قبیل تنشها و آمد و شدها را ندارم، همین حالا میگویم «نه»؛ و با این نه گفتن، هم خیال خودم را راحت کردهام هم دخترم را.»
این حکایت، وصف حال مدیران بومی همدانی است که متاسفانه در تصمیم گیریها و صدور دستورات اداری، با بدبینی تمام چندین سال آینده را پیش بینی کرده و از واهمۀ اینکه مبادا روزی، نهادی نظارتی، دستگاهی امنیتی یا قضایی از این دستور یا تصمیم ایرادی بگیرد و برای ادای توضیحی کوتاه احضارش کند، خیلی راحت و عملاً در پاسخ به خیلی از درخواستها گزینۀ «نه» را انتخاب و خیال خود را از هر گونه بازخواست احتمالی یا درد سر در آینده راحت میکند!
دوم - نگارنده در طول بیست سال گذشته چند طرح و پروژۀ فرهنگی، عمرانی، آموزشی و خدماتی را در استان همدان کلید زده و البته به سختی و با مشقات فراوان به بهره برداری رساندهام که در جریان اجرای این طرحها، کراراً و به وضوح شاهد اعمال اینگونه برخوردها و رفتارهای محافظه کارانه - بویژه از سوی مدیران بومی - بودهام که شرح تمامی آنها مثنوی هفتاد من کاغذ خواد بود!
همین دیروز برای انجام یک کار بسیار ساده و بدیهی به یکی از ادارات شهر همدان رفته و مستقیم به کارشناس مربوطه که از قضا در جریان کامل پروندۀ حقیر بود مراجعه کردم. خانم کارشناس با امتناع از انجام وظیفهاش خواستار صدور دستور کتبی از سوی آقای رئیس شد! به دفتر رئیس محترم مراجعه کردم که تعداد زیادی از شهروندان - در برنامه ملاقات عمومی - منتظر دیدار با مدیر بودند. بعد از کلی معطلی وارد اتاق رئیس شده و طرح موضوع کردم با این خواهش که لطفا دستور کتبی صادر بفرمایید تا کار انجام شود.
آقای رئیس گفتند انجام این کار نیازی به دستور ندارد.
گفتم: کارشناس مربوطه دستور کتبی میخواهد.
فرمودند: فرمان کتبی نمیدهم ولی تلفنی سفارش میکنم کار انجام شود.
با کارشناس تماس گرفتند و صحبت کردند. کارشناس، زیر بار دستور شفاهی نرفتند!
آقای مدیر با معاون مربوطه و مسئول مستقیم آن کارشناس تماس گرفته و توضیح دادند که انجام این کار ساده چه نیازی به دستور کتبی دارد؟
آقای معاون چند دقیقهای توضیح دادند که من نشنیدم چه گفته شد؛ اما بعد از پایان مکالمه، آقای مدیر از من خواستند چند روزی مهلت بدهم تا مشکل حل شود.
اعتراض کردم که آقای محترم چرا باید برای انجام یک کار ساده و پیش پا افتاده چند روز صبر کنم و در واقع معطل شوم...؟
درد دل رئیس شروع شد که: محمدی جان؛ تو چه میدانی نصف وقت و انرژی ما باید صرف رفت و آمد به نهادهای نظارتی و امنیتی و قضایی بشود! همین دیروز از سازمان... آمدهام و فردا هم باید به فلانجا بروم برای دادن توضیح کارهای کاملا قانونی!!! و اضافه کرد تصمیم گرفتهام دیگر کمتر دستور کتبی بدهم! اگر با توصیه و سفارش شفاهی کاری انجام شد که شد اگر نه چه لزومی دارد برای حل مشکل مردم برای خودم مشکل درست کنم!
از اتاق رئیس آمدم بیرون، دوباره رفتم سراغ کارشناس و توضیحاتی دادم که کم کم قانع شد و مدارکی را خواست که فردا (امروز) برایش ببرم تا کار را انجام دهد.
سوم - در اینجا مخاطب کلامم - بعنوان یک روزنامه نگار قدیمی و نیز کسی که دل در گرو توسعه و پیشرفت شهرم دارد - مسئولان قضایی، امنیتی و مدیران نهادهای نظارتی ازجمله دیوان محاسبات و سازمان بازرسی کل کشور در استان همدان هستند؛ با طرح این پرسش که خدا وکیلی تا به حال در استان همدان به کدام تخلف سازمان یافته، اختلاس کلان و یا باندی که درگیر ارتشاء و سوء استفادههای کلان مالی بوده باشند برخوردهاید که قابل طرح در رسانهها و افکار عمومی باشد!؟!
حد اقل در ۱۵ سال گذشته که خود بنده بعنوان یک خبرنگار فعال، پیگیر اخبار و مسائل استان بودهام چیزی نشنیدهام!
تنها موردی که اخیراً از استان همدان بعنوان تخلف بزرگ در رسانهها مطرح و بازتاب یافت موضوع اجاره ارزان غار علیصدر به بخش خصوصی بود که معلوم شد خبر کاملاً کذب و تحریف شده است و راویان اخبار، اجارۀ زمینی از منابع طبیعی از طرف غار را به اجاره غار به بخش خصوصی تعبیر کرده بودند!
خب، در استان و شهری که مدیرانش کاملا پاستوریزه و از آب شب مانده پرهیز دارند و حتی در انجام کارهای کاملا قانونی خود دست به عصا حرکت کرده و قدرت کمترین ریسک و مسئولیت پذیری را ندارند، چرا مسئولین را به خاطر انجام کارهای قانونیشان که حالا ممکن است به خاطر شرایط خاص و تقریبا بحرانی کشور در جایی هم برای کمک به حل مشکلی با هدف ایجاد اشتغال و حمایت از تولید کمی انعطاف به خرج داده و به تولید کننده یا سرمایه گذاری از در مساعدت وارد شدهاند گیر داده و به ترسی که در وجودشان نهادینه شده است اضافه میکنید!؟
اکثر مدیران ما در همدان به خاطر برخورداری از همان روحیهای که در بالا ذکر شد علاقهای به کار کردن و حرکت در مسیر توسعه ندارند! چه رسد به اینکه بدانند کارشناسان و مدیران نهادهای نظارتی هم دائم دنبال گرفتن ایراد و پیدا کردن نقطه ضعف از عملکرد آنهایند!
شما فکر میکنید اگر تخلفی یا ایراد آشکاری در دستگاهی وجود نداشته باشد، به کم کاری یا ضعف عملکرد شما تعبیر میشود؟ حتماً باید بگردید و از اداره یا دستگاهی ولو با تلسکوپ هم شده ایرادی پیدا کنید و مدیر یا کارشناس آن دستگاه را چند بار احضار و باز جویی کنید که نگویند فلان دستگاه نظارتی یا امنیتی کم کار یا بیکار است!؟
به خدا قسم اینگونه عمل کردن نه تنها خدمت به نظام و مردم نیست بلکه نتیجهای که از آن تحصیل میشود چیزی جز بدبینی مردم و فرار سرمایه گذران از استان و به تبع آن افزایش بیکاری، اعتیاد، جرم، فساد و جنایت نخواهد بود!
چهارم - در پایان این وجیزه و برای ارائۀ نشان و گواهی از آنچه گفته شد، بد نیست به مورد و خاطرهای اشاره کنم تا خوانندگان و مخاطبان، بیشتر با روح این مطلب و درد دل نگارنده ارتباط بگیرند.
سالهاست همه میبینیم و میشنویم که مسئولین استان از تریبونها ی مختلف و از طریق رسانههای گروهی دم از حمایت بخش خصوصی و تشویق به سرمایه گذاری در استان میکنند.
دو سال پیش فردی با من تماس گرفت و گفت شنیدهام شما از خبرنگاران فعال استان هستید و ارتباط خوبی هم با آقای استاندار دارید...؛
گفت بنده از اهالی کبودرآهنگ، ساکن تهران هستم و تمایل دارم در منطقه خودم و ترجیحاً غار علیصدر سرمایه گذاری کنم.
گفتم: اتفاقاً مسئولین استان با چراغ دنبال امثال شمایند...
گفت: نه بابا، اینطور نیست! من مدتهاست دنبال آقایان هستم و حاضرم با تمام شرایطی که آنها تعیین میکنند در حد هزار میلیارد تومان در علیصدر سرمایهگذاری کنم ولی موانعی هست که....
باور نکردم. ولی متاسفانه تحقیق که کردم دیدم داستان، دقیقاً همانی است که موضوع این نوشته است.
به یکی از مدیران ارشد استان - در حد معاون استاندار - مراجعه و طرح موضوع کردم. پرسیدم مگر شما اینهمه دم از حمایت از سرمایه گذار نمیزنید؟ پس چرا از این آقایی که التماس میکند استقبال نمیکنید!
فکر میکنید پاسخ این مدیر ارشد استان چه بود؟
همان پاسخی بود که دیروز آن مدیر میانی برای فرار از زیر بار مسئولیت به من داد!
گفت: آقای محمدی؛ ما جرأت نمیکنیم از ترس سازمان... وارد این مذاکره و قراداد شویم، در حالی که میدانیم طرف مقابل، سرمایه گذار واقعی است و اتفاقا شرایطی هم که ما در قرارداد پیشنهادی به وی تحمیل کردهایم کاملا شبیه قرارداد ترکمنچای است اما واقعیت این است که میترسیم (عین جملۀ این مدیر ارشد)
گفتم: چه ترسی؟ با این شرایطی که شما میفرمایید نه تنها هیچ اجحافی به بیت المال یا منافع استان نشده بلکه کاملا بر عکس، منافع طرف سرمایهگذار در خطر جدی است!
گفت: موضوع زمین و واگذاری اراضی، کاملاً حساس و خاص است و باید خیلی دست به عصا حرکت کرد!
گفتم: مگر سرمایهگذاری روی آسمان یا ابرها شکل میگیرد، باید در روی زمین انجام شود!
گفت: ای بابا؛ شما در جریان هستی به خاطر همین زمینی که خودت برای کارواش گرفتی چند تا پرونده در دستگاههای مختلف تشکیل شده و چقدر مدیران ما را سین سوال و جیم جواب کردهاند!؟!؟
گفتم: خب نتیجه؟
گفت: هیچ! فقط اذیت میشویم و وقتمان گرفته میشود!
کفتم: من روزی در زمان خودش داستان این زمین کارواش را منتشر خواهم کرد تا همه بدانند چه مسیرهایی طی شده، چه مصائبی تحمل شده، چه هزینههایی پرداخت شده تا یک اتفاق کوچک در این شهر بزرگ بیفتد!
اضافه کردم: یعنی حالا شما به خاطر اینکه میترسید فردا فلان سازمان یا دستگاه از شما ایراد بگیرند، نمیخواهید این سرمایهگذار را جذب کنید!؟
گفت: نه؛ ما برای اینکه فردا مشکلی پیش نیاید قبل از عقد قرار داد با سرمایه گذار و واگذاری زمین به متقاضی، با آن دستگاه نظارتی مکاتبهای انجام داده و کسب تکلیف کردهایم!
گفتم: این کار شما که غیر قانونی است! شما وظیفهای ندارید برای انجام کار قانونیتان از مرجعی نظارتی که وظیفه نظارتیاش بعد از انجام کار شماست استعلام یا کسب تکلیف کنید!
با لبخندی تلخ که پیامی خاص در آن نهفته بود گفت: آقای محمدی؛ فکر میکنی پاسخ آن دستگاه در خواهش ما که خواسته بودیم در ارسال نظرشان تسریع کنند تا سرمایه گذار فرار نکند، چه بود؟ نوشته بودند: شما در مقامی نیستید که برای ما تعیین تکلیف کنید که کی پاسختان را بدهیم!
بلند شدم و در حال خداحافظی به آقای مدیر ارشد گفتم: تا شما مدیران محافظه کار و ریسک ناپذیر در این استان سکان دارید، همدان روی توسعه به خود نخواهد دید.
خداحافظ.
در این باره گفتنیهای زیادی هست که در آینده باز خواهم گفت.