حسن گوهرپور
عضو انجمن علمی نقد ادبی ایران
به همین اعتبار، فرهنگ، زبان، تاریخ، اندیشه و... هم دارای جغرافیا هستند، آنجایی که میگوییم ایران فرهنگی دقیقاً داریم از یک جغرافیا حرف میزنیم که سیاسی نیست، یک محدوده معنادار در تاریخ بشری است، محدودهای است در جغرافیایی «از شرق تا رود آمویه (جیحون) و دریاچه آرالِ کنونی، در شمال تا کوههای قفقاز و شهر دربند، در غرب تا رود فرات و در جنوب تا سواحل جنوبی خلیجفارس کشیده میشده است. این مرز تاریخی هسته اصلی ایران است که تقریباً همیشه حفظ و بسته به تواناییهای نظامی و سیاسی شاهان ایران از دوره باستان تا بعد از اسلام، بخشهای دیگری به این قلمرو اضافه شده است».
بنابراین وقتی میگوییم ایران فرهنگی یعنی جغرافیایی با این محدوده که ذکر شد. اما آیا این جغرافیا، شامل زبان فارسی هم میشود؟ پاسخ این است که بله؛ بخش قابل توجهی از این جغرافیا، جغرافیای زبان فارسی هم بوده است. از «سیهچشمان کشمیری» تا «ترکان سمرقندی» و «طوطیان هند در بنگاله» به قند پارسی مینازیدهاند؛ اما به کدام سویه از قند پارسی؟ به همان سویهای که فردوسی به آن سخن سراییده، به همان سویه که حافظ در آن شکرریزی کرده و به همان سویه که سعدی و نظامی و عطار و خیام و... با کلمات در آن کرشمه کردهاند و شعر سرودهاند.
اینها را گفتم که به اینجا برسم، به اینجایی که اگر ما جغرافیای وجودی داریم (جسم)؛ جغرافیایی خانگی داریم، جغرافیای شهری و منطقهای و کشوری و... داریم، وطن و جغرافیای فرهنگی هم داریم، وطن و جغرافیای زبانی هم داریم؛ وطن و جغرافیای سنتها و آداب و رسوم و... هم داریم؛ همانقدر که برای جغرافیای وجودیمان ارزش قائل هستیم، شایسته است که برای سایر جغرافیایی که در آن زیست میکنیم هم اجر و ارج قائل باشیم.
اگر این مقدمات ساده را درباره فرهنگ و تمدنمان ندانیم، یعنی سواد معرفتی درباره خودمان و پیرامونمان نداریم، و همین باعث میشود هزیانهایی بر زبان برانیم که فقط نشان میدهد ما خیلی بیسوادیم! این سرزمین از دوران مادها سربازهایی داشته که جغرافیای آن را حفظ کردهاند، سربازهایی داشته که آداب و رسوم آن را حفظ کردهاند، سربازانی داشته که دین سرزمین را حفظ کردهاند و سربازانی داشته که زبان و ادبیات و هنر این سرزمین را حفظ کردهاند، از چه کسی برمیآید که به این جغرافیا دشنام دهد؟
همه میدانیم که هویت هر ملتی در گرو رشتههای نامرئی اما استواری است که گذشته را به حال و حال را به آینده پیوند میزند. فردوسی و شاهنامه، تنها یک شاعر و یک کتاب نیستند؛ آنها ستونهای استوار و شناسنامه هویتی تمدنی کهن هستند که جغرافیای معنوی ایران و زبان فارسی را تعریف میکنند. توهین به فردوسی، تنها یک اهانت شخصی نیست؛ این یک حمله مستقیم به «خاک زبان فارسی» است. خاکی که در آن ریشههای هویت ما، تاریخ ما، فرهنگ ما و هستی معنوی ما روییده است. هرکس که عمداً و از روی آگاهی، این ریشهها را نشانه رود، بدون تردید دشمن است؛ و اگر از روی نادانی و جهل مرکب چنین کند، در تاریکی بیخبری محض غلتیده و خود، قربانی حماقت خویش است.
متأسفانه روزگار ما، روزگار چیرگی آدمیان متوسط شده است که در پشت نقاب فریبای فضای مجازی، گندمنمای جوفروش هستند. آنها با ذهنهایی پر از جاهلیت مدرن و دلهایی تهی از عظمت تاریخ و فرهنگ، بر شاخهای مینشینند که خود را اره میکنند. فرجام چنین رفتاری، نه تنها خواری و انزوا در تاریخ است، بلکه نشان میدهد که چگونه تاریکی، خویشتن را در مقابل خورشید میانگارد و هم از این روست که میگوییم به راستی که تنها تاریکی است که میتواند به خورشید ناسزا گوید.
منبع: روزنامه ایران / صفحه آخر / 3 مهرماه