کد خبر : 260146 تاریخ : 1404/10/6 - 15:22
نگاهی به اجرای «اپرای باباطاهر» در همدان «اپرای باباطاهر»؛ احضار حال عارف اپرای «باباطاهر» در پی آن است که صدا و صفای عرفان ایرانی را در جامه‌ای معاصر بازآرد؛ جامه‌ای که از تارِ موسیقی و پودِ نمایش بافته شده است.

حسن گوهرپور / روزنامه‌نگار - شاعر


اپرای «باباطاهر» در پی آن است که صدا و صفای عرفان ایرانی را در جامه‌ای معاصر بازآرد؛ جامه‌ای که از تارِ موسیقی و پودِ نمایش بافته شده است. در این آستان، موسیقی و درام، چون دو بال یک پرواز و دو یار یک راز، یکدیگر را در کمال و جمال مدد می‌کنند: موسیقی با رنگ‌های دستگاهی و فضاهای آیینی، حرارت اندیشه و حلاوت شهود باباطاهرِ سده پنجم را بازمی‌تابد و بخش نمایشی می‌کوشد همان هوای قدسی و رؤیای عرفانی را در زبان تصویر و حرکت مجسم سازد. مقصود، تاریخ‌نگاری یک سالک نیست؛ احضار حال اوست؛ حالی آمیخته با سوزِ شناخت، شوقِ عشقی جان‌سوز و هشیاریِ اجتماعی.
روزگار باباطاهر، روزگار دو راهِ روشن و دو رنگِ متفاوت در عرفان بود: «تصوف زاهدانه» و «عرفان عاشقانه». منازل‌السائرین، رساله قشیریه، کشف‌المحجوب و احیاءالعلوم، پایه‌های پارسایی و زهد را می‌نهادند؛ و احمد غزالی و عین‌القضات همدانی از شمعداران عشقِ بی‌پیرایه و شوقِ بی‌دریغ بودند. باباطاهر با دوبیتی‌هایی داغ و دریایی، در میانه این دو طریق می‌نشست؛ هم اهل خلوت، هم صاحب غیرت؛ هم دردمندِ فردیت، هم دل‌نگرانِ قومیت.
اپرا از همین مقام دوگانه، نخِ روایت را می‌گیرد و تقابل باباطاهر و طغرل سلجوقی را چون آینه‌ای در برابر مخاطب می‌نهد. روایت راحةالصدور، نه تنها دیدار آن دو را ثبت کرده، بلکه آن را به لحظه‌ای بدل ساخته که در آن قدرتِ شمشیر در برابر قدرتِ شهود می‌ایستد. آنگاه که سلطان با شکوه سپاه بر کوه خضر می‌رسد و باباطاهر تنها با ذکرِ «انّ الله یأمر بالعدل و الاحسان» او را به عدل و احسان می‌خوانَد، پیام اپرا آشکار می‌شود: دعوت به عدالت، مهربانی و آگاهی در جهانی که سایه‌ی سلطه و صولت همواره بر آن گسترده است. این همان دم دگرگون‌کننده است؛ دمِ فرود آمدن عرفان از عرش به فرش، دمِ پرسش از مسئولیت انسان در برابر انسان.
ساختار موسیقایی اپرا، بر ریشه دستگاه‌های ایرانی و فضای آیینی استوار است؛ موسیقی، نه پیرایه روایت، که پایه روایت است. آهنگساز ــ با آنکه نامش در پرده اجمال است ــ از نغمه‌های همدانی و حال‌وهوای باباطاهر مدد گرفته تا قدسی و زمینی، وجد و درد، آتش و آب را در بافتی موزون فراهم آورد. دوبیتی‌های اصیل باباطاهر با زبان سوزان و ساده، در کنار دیالوگ‌های فاخر و کلاسیک، به متن اپرا دو بالِ ریشه و رسیدگی می‌بخشند: یکی از دیار سنت، دیگری از قرارگاه امروز.
در فرجام، اپرای «باباطاهر» پرسشی در برابر انسانِ آشفته عصر ما می‌نهد: در جهانی آکنده از خشونت و خواسته قدرت، بی‌معنایی و بی‌قراری، جای ایمان، عشق، عدالت و آگاهی کجاست؟ آیا هنر می‌تواند زبان صلح باشد، حتی آن‌گاه که روایتی از کشاکش قدرت بازمی‌گوید؟ پاسخ را باید در سکوتِ باباطاهر و گریه‌ی طغرل جست؛ لحظه‌ای که حقیقت در نرمی کلام و روشنی دل آشکار می‌گردد، نه در صلابت تیغ و تندی فرمان.

این اپرا که شاعر و آهنگسازش قادر شهسواری، و به کارگردانی فرهاد لباسی و با تنظیم و رهبری میرامیر میری پرداخته شده است؛ تلاشی روشن برای آن‌که «صدای عرفان ایرانی» در زمانه ما دوباره شنیده شود؛ صدایی که میان سلوک و سلوک‌داری، میان عشق و عدالت، پلی استوار می‌نهد و مخاطب را به سیر در ساحت درون و روایت برون دعوت می‌کند.